تشرف خانم تازه مسلمان به محضر حضرت بقیت الله (علیه السلام)
بسم الله الرحمن الرحیم
بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.
از شک مقدّس تا شیرینی یقین
حجت الإسلام اعتمادیان نقل کردند: در ایامی که جهت تبلیغ در انگلستان بودم، خانمی را دیدم که حادثهی عجیبی برایش اتفاق افتاده بود.
آن خانم میگفت: من مسیحی بودم تا روزی که یکی از دانشجوهای ایرانی به خواستگاریم آمد. او گفت من شیعه هستم و شرط ازدواجم با شما این است که شما هم شیعه شوید.
فرصتی خواستم تا پیرامون اسلام و تشیع تحقیق کنم. بعد از تمام تحقیقاتم همسرم هم پزشک شده بود. خیلی کمکم کرد و همهی مسائل برایم حل شد جز یک مسأله و آن موضوع طول عمر امام زمان (علیهالسلام) بود.
ما با هم ازدواج کردیم و بعد از چند سال به حج مشرف شدیم. در منی که برای رمی جمرات میرفتیم، همسرم را گم کردم. از هر کس با زبان انگلیسی نشانی میپرسیدم، نمیدانست.
خسته شدم و گوشهای با حال غربت نشستم. ناگهان آقـایی مقابلم آمد که با زبان فصیح انگلیسی صحبت میکرد. به من گفت: بلند شو برویم رمی جمرات را انجام بده. الآن وقت میگذرد. بیاختیار دنبالش راه افتادم و رمی جمرات را انجام دادم.
بعد از رمی جمرات، آن آقا مرا به خیمه رساند. خیلی از لطفش تشکر کردم. او به هنگان خداحافظی فرمود: «وظیفهی ماست که به محبان خود رسیدگی کنیم». «در طول عمر ما شک نکن». «سلام مرا هم به دکتر برسان». (نقل از کتاب میر مهر ص355)
دیـدار یـار غــایـب دانـی چـــه ذوق دارد * ابری که در بیـابـان بـر تشنـــهای ببــارد
ای بـوی آشنـایـی دانستـــم از کجایــی * پیغــام وصــل جــانـان پیـــونــد روح دارد
سودای عشق پختن عقلم نمیپسنـدد * فرمـان عقـل بـردن عشقـم نمیگـذارد
باشـد که خود به رحمت یاد آورنـد مـا را * ور نــه کــدام قــاصـد پیغــــام مـا گذارد